|
| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!
|
این پست پس از یک انفجار مهیبِ سلسله آتشفشان های ناشناخته ضبط و ثبت میگردد :)) در اولین فرصت کامنت و وبلاگ قشنگ دوستان رو میخونم🙂🍃
___
دو سه روز پیش که پناه برده بودم به یه آرشیو قدیمی از شر فیلم های مزخرف فعلی، کاغذ بی خط ُ دیدم، پسندیدم :)
فیالحال اصفهانم و همین!
آخ سرم!
خدافس😑
پسرک امروز که با آقاجونش بیرون بوده آرایشگاه هم رفته😍
انقدر چهرهش جدید شده واسم که دلم میخواد بخورمش!
تازگی چشمک زدن یاد گرفته منو دیوونه میکنه🤪❤
__
دیروز بعد از مدت ها رفتم دانشگاه واسه کار اداری..مسیر رو یادم نمیومد😐چقدررر عوض شده بود اونورا! ولی حس خوبی داشتم :)
__
پرده های اتاق خوابا و سالن رو باز کردم شستم و آویز کردم :) بعد از دوسال!🤦🏻♀️
__
تخته گاز و زیرنظر که خیلی مزخرف و هجو بود :/
جهان با من برقص رو ولی دوست داشتم|نسبتاً|
__
۱۰ روز دیگه نوبت واکسن هجده ماهگیِ امیرصدرا ست؛ استرس دارم..
الان اینجوریم :) از لحاظ اندازه!
بدون هماهنگی و ضربتی بود ولی خب بجز آقای همسر در دقایق اولیه، بقیه واکنش مثبت نشون دادن!
هنوز به مرحله پشیمونی نرسیدم!!
+ من هنوز فرصت ندارم قسمت آخر آقازاده رو ببینم! :)
با این حال خیلی دوست دارم "زخم کاری" رو دنبال کنم..
ولییییی،
یه صحنه دیدم از مرگ نجفی،
تا صبح نتونستم بخوابم😑 همراه با یه حالت تهوعِ استرسی :||
+ آهنگ رو هم.. :))
من ضربه خوردم تا قویتر شم،
فردای من میتونه زیبا شه..🍃
من فکر میکنم
Note گوشیِ هرکسی،
پر از حرفای عجیبِ..
پر از فکر،
پر از بغض،
پر از غم،
پر از استیصال..
اینکه بعضی چیزا رو بتونیم فراموش کنیم، یک موهبت الهیه!
___
مدت ها بود[بعد از دبیرستان]،
ساعت ۵:۳۰ صبح بیدار نشده بودم درس بخونم.. :)
به همین علت یه حالِ استرسناکی دارم :|
___
(-__-)
ساعت 18 نوشت:
این حق من نبود بعد از ۸ ساعت کلاس، خسته برسم خونه برق نباشه😓
گوشی هم فقط ۹٪ شارژ داره😓