|
| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!
|
+ 6 ساله من یادم میره وقتی برنج دم میکنم روغن بدم :|
امشب جبران این چندسال شد :(
+ ولی سوپ های خلاقیتیم رو دوست دارم خدایی :/
مامان بابای خودم و مامان بابای همسر مهمونمون بودن؛
یک عالمه کار داشتم و خوشحال بودم همسر هست یه گوشه کار میگیره، یهو چنان کمرش گرفت که نه میتونست بشینه نه وایسه :(
خلاصه که بخیر گذشت و به خوبی برگزار شد!
+ فردا مناقصهس..
خیلی استرس دارم ولی سعی میکنم به روی همسر نیارم..
واسه همینم بیخواب شدم و زدم به مسخره بازی(متعاقبا محمد هم!)
+ امیرصدرا خیلیییی خسته بود زود خوابید❤
و اینکه،
"لا تقنطوا من رحمة الله"..🍃
واسه من که به طور نرمال یه لیوان متوسط آبهویج رو حداقل ۱۹ دقیقه و ۳۶ ثانیه طول میکشه میل کنم،
این حقیقت که تا اذان فقط ۱۰ دقیقه وقت داشته باشم ظلم تلقی میشه :(
+ خورش بامیه محبوبم :((
+ مشاوره قبل ازدواج که رفته بودیم ابعاد جدیدی از شخصیت خودم برام روشن شد که خودمم قبلا خبر نداشتم![نا ندارم بیشتر شرح بدم!]
+ گوش راستم خوب شده و درد افتاده توی گوش چپم :)) و من هرروز بیشتر برام مسجّل میشه "استرس" تمام زندگی رو تحت شعاع قرار میده!..
+ پروردگار عالم! تَرَک خوردیم! من دیروز لباس گرما رو جمع کرده بودم تازه :/
+ کَسر خواب شدید دارم :(( من چجوری تا همین ۵؛۶ سال قبل بیست و هف هش ساعت بیدار میموندم🤔
و اما شب بیست و سوم؛
همسر، اول گفت واسه احیا بریم مسجد،
وقتی دید من خیلی حالم گرفته شد خودش گفت بریم حرم :)
مامانینا هم بودن امشب :)
+ موقع برگشت نیز همسر پیشنهاد دادن چندنفر رو برسونیم،
یه زن و شوهر جوون(فک کنم نامزد بودن)هممسیر بودن باهامون..
+ من ساعت ۳:۳۰ تازه تصمیم گرفتم واسه سحری سیبزمینی سرخ کنم :/
+ دیروز از درد گوشِ یهویی؛ زمین رو گاز میزدم..
خلاصه همسر یه قطره گرفت واقعن آب روی آتیش بود..
چقد همسر توی این پست حضور پررنگی داشت :|
+ شنبه امتحان دارم :/ استادش هم خیلی خشنِ :/
+ من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد!..
+ 💚
+ حرم بودیم واسه اِحیا :)
تا جایی که یادم بود از نظر گذروندم همه رو..💚
+ "تَهَمَّدَت واللهِ اَرْکانِ الهُدَی" چقدر این جمله سنگینه..

.
+ تُن ماهی گذاشتم واسه سحری :| نون نداریم :|
+ کاش دلش نیاد زمونه، برای ما کم بذاره..
+ خدایا!شکرت..
«و تظُنُّ أنها النِّهاية
ثم يُصلِحُ الله
كلَّ شيء.»
- و گمان میکنی که پایان است؛
سپس خداوند
همهچیز را درست میکند. -
+ 🌱
ولی من "روز صفر" رو دوست داشتم!..
عصر زنگ زدم به یگانه برادر و گفتم امشب تنهاییم و بیاد پیشمون و سحری رو هم با هم باشیم :)
شازده تشریف آوردن ولی ۱۲ شب :/
+ همسر ماشینُ نبرده خیلی حس خوشایندی دارم!
+ وقتی ۲۰۷جانم رو خریدم یادم باشه به لطایفالحیلی بدمش دست پدرشوهر و با باک پر تحویل بگیرم :)) خیلی رضایتبرانگیزه!
+ خلاصه که سحری که قیمه بود با اخوی صرف شد و ظرفای دیروز در حال شسته شدنن و ماشین لباسشویی هم یه دسته لباس شسته تو همین فاصله و چقد بوی پرسیل جدیده خوبه!
+ چشماش قرمزه و ساعت ۷ هم باید بره سرکار :( ای خدا این بچه کی بزرگ شد کارم پیدا کرد☹
+ ساعت ۲ کلاس دارم :/
+ آقای سعید فتحی روشن داره چیکار میکنه ://
+ جیک جیک گنجشکا..🍃
+ دیدین بعضی وبلاگا در یک پست کوتاه و با قلم شیوا و قشنگ پستای کیوت میذارن؟ واقعا حسودیم میشه بهشون :// توی وب من از هم گسستگیِ کلاسیک موج میزنه..البته ناشی از پریشاناحوالیِ ذهن خودمه :|
+ نماز صبح و تسبیحات حضرت زهرا کاش یکم آرومم کنه..
پ.ن: 👈🏻پیوست👉🏻
انتظار نداشتم تو این شرایطم مامانم انتظار داشته باشن برم پیش داداشم :|
#استرس_افزوده :/
+ گویا امسال قراره فقط درک کننده باشم، درک شونده تیک نخورده :/
+ خدایا! این حال مزخرف چیه که سه سال توش گیر کردم..
+ نوع دیگری از خودسانسوری تو این وبلاگ برقرار که از حیطه کنترل خارجه :/
+ من دارم تحلیل میرم..همه هم متوجه هستن ولی بلد نیستن منو..هی با "چرا" ها شون رَوَند رو تند میکنن..
+ الان واقعا دلم ساعت ها گریه میخواد! بعدم پاشم مثه آدم زندگی کنم..
+ مصداق بارز نه راه پس نه راه پیش الان منم!!..
خیلی حسِ بدیه میزبان کسی باشی که کمترین محبتی نسبت بهش نداری :/
دفعه اول بود تجربه میکردم!
+ یکی از اقوام همسر، البته که همسر هم با من همنظره!
____
سلام :)
۴۰۲ تون هزار بار مبارک🌱
نماز روزه هاتون قبول💚
اصلنِ اصلن دست و دلم به پست گذاشتن نمیرفت،
فقط خواستم تیتروار یه چیزایی رو بنویسم که یادم نره!
+ سال تحویل به اتفاق مامان و بابای همسر جمکران بودیم..
+ صبحش حول و حوش ۹ و ۱۰ راه افتادیم سمت اصفهان..
+ اگه تنها دستاورد این سفر این باشه که پسرک یاد بگیره عقب بشینه بازم من راضیم😶🤚🏻
+ سه روز اونجا بودیم و میشه گفت اصلاً خوش نگذشت انقدی که من استرس داشتم..
+ همسر امسال برخلاف سال قبل روزه هاش رو گرفته تا الان و من بسیار خشنود بودم :)) امروز یکم اذیت شد و احتمالن فردا نتونه بگیره..
+ منم فک کنم سرما خوردم :/ البته فقط چشمم درگیره👀
+ و پی.ام.اس دوستنداشتنی..
+ بچم شام نخورده خوابید :(
+ همسر هم از فرط معده درد خوابید :(
+ هِناسُ دیدم🖤
+ برادران لیلا رو هم ۲۹ اسفند دیدم! برعکس خیلیا من با اکثر سکانسای این فیلم خندهم میگرفت! در کل فیلم جالبی نبود و سرشار از اغراق و سیاهنمایی!
قهرمان به مراتب واقعیتر و قشنگتره!
+ اگه همسر واقعا نتونه فردا رو روزه بگیره، سحری نون پنیر میخورم :/
+ سوپ قلم درست کرده بودم..دلم پیش داداشم بود و البته پسرک که نخورد :/
+ پاشم نماز بخونم برم سراغ جزوه ها :/
+ اگه دوست داشتین یه شعر قشنگ مهمونم کنید..