| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ  ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!

میتونم باهاش تا صبح دردمندانه برقصم..

_اینجا_

 

Take me to the rooftop

I wanna see the world when I stop breathing

Turnin blue

Tell me love is endless

Don't be so pretentious

.

.

.

بعد از یه سرم پر از آمپول و یه حال ابری.. :) 💔


برچسب‌ها: music
شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۹ + 23 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



دیروز خیلی اتفاقی متوجه شدم پروفایل‌م توی واتس‌اپ عوض شده

یعنی آقای همسر عوض کرده🤦🏻‍♀️ عکس خودش رو گذاشته بود🤣

من کلن از این حرکت چیپ خیلی بدم میاد که خانوما عکس همسرشون یا بچه‌شون رو بذارن پروفایل :/

یه عروس کم ‌سن و سال داریم توی فامیل، حتی یوزرنیم اکانت هاش به اسم شوهرشه :|

خلاصه؛ زنگ زدم بهش کلی خندیدما..ولی به وقتش تلافی میکنم😬

میدونی؟! حس میکنم روی یکی دو نفر حساس شده :/ 

جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۹ + 17 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



من درد مشترکم، مرا فریاد کن!..

..مردگان این سال، عاشق‌ترین زندگان بودند!

برای ری‌را..

برای پونه، آرش..

برای کودک کاری که..💔

حتا حتا حتا برای اون اپراتور..

برای کادر درمان..

برای همه، برای همه غمگینم!


برچسب‌ها: music, poem
پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۹ + 20 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



دیشب بعد از مدت ها رفتم گارسه..خیلی تغییر کرده بود..خیلی شارپ شده :) قشنگ میتونم چند ساعت اون‌جا باشم و خسته نشم!

در نهایت کتابی که میخواستم رو پیدا نکردم! "اکنون" فاضل رو گرفتم و یه نشانک طرح کاشی!..

با آقای همسر رفتیم کافه بارون :)) سالاد سزار نداشتن ولی یه سالاد داشتن به اسم "تراس" :|| فرقش با سزار اینه که پنیر نداشت، فیله مرغ‌ش خیلیییییی کم بود و پر از ژامبون بود و کراکت و هویج و خیار وقارچ داشت..خدایا خلاقیت این سالادابداع‌کن ها رو از ما نگیر ://

چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۹ + 19 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



میونِ شلوغیای فرسایشیِ این روزام، دلم برای زندگی کردن تنگ شده :)

پ۰ن1: هرچی بیشتر کانال مهندس رو بالاپایین میکنم، بیشتر استرس میگیرم!

پ.ن2: دیشب رفتم شهرکتاب واسه یه دوست یه هدیه بخرم ولی هیچی به دلم ننشست :(

پ.ن3: جلد سوم "من پیش از تو" اومده 3> حیف که وقتش رو ندارم!

پ.ن4: همین الآن دلم پاستا پنه میخواد..

پ.ن5: چی بپوشم؟!

پ.ن6: امیرصدرا چی بپوشه؟!

پ.ن7: چقدر قفسه معماری‌شون خوب بود😍..

سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۹ + 13 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



اولاً که من همیشه، همیشه، اشتباهاتم رو میذارم یه جایی که جلوی چشم‌م باشه :)✌

دوماً که تنها چیزِ صد در صدی اینه که هیچ‌چیز صد در صدی نیست👌

سوماً هم 

:)✋

یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۹ + 20 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



آخیش!

چقدر نمیتونستم ارتباط بگیرم با اون قالبه!

پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹ + 19 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



۱۳ ساله بودم و بزرگترین هدف‌م قبولی آزمون نمونه‌دولتی دبیرستان بود!

بشدت ضعیف و کم‌اشتها شده بودم و شبانه روزم توی اتاق با کتابای رشد و ۲۰۰۰ تست و ۲۰ آزمون طی میشد.._خدا میدونه هنوزم اسم این کتابا رعشه به جونم میندازه!_

یه روز متوجه یک عالمه مورچه شدم کنار میزم..یه صف طویل از مورچه های نسبتاً گنده که تمرکز منو به‌هم میزدن :|

خونه شون رو پیدا کردم و با سمّ مورچه رفتم سروقتشون :) شاید بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی هم همینقدر بی‌رحمانه ریخته شده بوده..چند ثانیه بعد یه لشکر مورچه جلوی چشمم بال بال میزدن و میمردن و تمام تعاریف بشری و ضدبشری توی ذهن یه دختر بچه ۱۳ ساله، هیولاوار جیغ و فریاد میکردن و صادق‌هدایت بی وقفه تکرار میکرد"تنها مرگ است که دروغ نمیگوید!"..اون صحنه حال منو خیلی بد کرد..مثل ابر بهار اشک میریختم و آروم نمیشدم..دلم میخواست زمان به عقب برمیگشت و لونه‌شون رو سم‌پاشی نمیکردم..دلم معجزه میخواست!

 

 

دیشب که دختر خیلییی خوبی شده بودم و قبل از اینکه از خونه مامان برگردیم داشتم تندتند آشپزخونه‌ش رو مرتب میکردم متوجه رد مورچه ها از کنار قندون تا روی گاز شدم..اگه اجاق روشن بود میسوختن! دونه دونه برشون داشتم گذاشتمشون بیرون و سعی میکردم به چیزای خوب فکر کنم..!

 

+هنوزم معتقدم اگر راهنمایی دبیرستان یه مدرسه عادی درس خونده بودم به نفع‌م بود!

+اگه سر کنکورمم همونقدر ثابت قدم بودم الآن دندونپزشکی دانشگاه شاهد واسه‌م یه رویای تلخ غیرقابل دسترس نبود😅

و اینکه محض آزار🙃

پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹ + 12 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



سپهر، پسر حدیث و حسام، عاشق مامانش بود..

اونقدری که همه میدونستن رمز کامپیوترش، گوشی‌ش، ایمیل‌ش و هر چیز رمز دار دیگه‌ش تاریخ تولد حدیثِ!..

و شاید این عشق رو از حسام به ارث برد بود..

تصور کن امیرصدرا هم همین‌جوری بشه.. :) آخ قلبم!❤😥

نزدیک تولدشونه و من یک دنیا دلم تنگه!..

_._

زمان بی‌رحمانه داره تند میگذره!

صدای اذان میاد .. آشوب آشوب آشوبم!..

سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۹ + 12 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +



سـ ـ ـ ـلآم :))

جمعه با پسرک و همسر رفتیم مشهد..با قطار🚂و نامبرده بسیار شیطونی کرد تا مقصد!

و دیشب، 30 ِآذر محبوب من :) روزی که اومدم توی این دنیا برای انجام دادن یه عالمه کار..!

امروز صبح برگشتیم، طول پرواز و از تهران تا قم توی اتوبوس استرس شدیدی داشتم..دفعه اول بود!

آقای راننده فول آلبوم "حامد همایون" رو دانلود کرده بود و کل مسیر ما رو به فیض رسوند :|

نم بارون بزنه شلق‌شلق رو گونه هامون؟!

اگه نم‌بارون باشه که نمیتونه شلق‌شلق بزنه🤨

اگه هم شلق‌شلق بزنه بعیده نم بارون باشه🤔

استاد در ادامه گفتن:

برات بمیرم(؟!)بپرم دوباره دستاتو بگیرم!!!!

مگه‌داریم؟!مگه‌میشه؟!مگه‌هست؟!

و اینکه ترجیح دادم با همون سلیقه "امشب دل من هوس رطب کرده" آقای همسر کنار بیام و اینقدر ناشکر نباشم ://

 

آخرین یلدای قرن و این صوبتا هم گذشت؛ واسه من ویژه تر..

احساس بدی نسبت به عدد روی کیک‌م نداشتم و از خودم نه صد در صد ولی راضی‌م..خدایا شکرت :) باقیش هم با خودت :)..

دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۹ + 18 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +