| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ  ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!

سه ترم قبل، من از اول مهر میرفتم دانشگاه و تِز م این بود که خدا رو چه دیدی؛ شاید تشکیل شد و هر سه ترم هم تا هفته دوم هییییچ کلاسی تشکیل نشد!!

تا ترم فعلی، تصمیم گرفتم مثل یه دانشجوی واقعی رفتار کنم و دو هفته اول رو نرم 

 

ولی خب از اونجایی که من خیلی خوش شانس میباشم از دو هفته پیش کلاسا تشکیل شده :)) مرسی از کائنات!!

الآن هم استاد ۲۵ دقه تاخیر داشته و بچه ها میخوان برن بعله! من یه همچین آدمِ درس از من گریزی هستم :))

 

دیشب بلخره ما رفتیم کوه‌سنگی :)) و بعد مدت های مدید من از این پشمک قابلمه ای ها دیدم :)) هرچن دوست نداشتم :||

بعد هم رفتیم مانتو گرفتم واسه یونی _ یه مانتو به غایت سنگین و موقر که من ابدا فکر نمیکردم تو این سن همچین لباسی بپوشم😐کلا بازار رفتن با محمد شگفتی آفرینه!_ و همسر جان میگفت دفعه اوله اینققققدر تو یه خیابون واسه خرید پیاده راه رفته! (اینم از سر ویژگی هامه دیگه)

 

سمور/ثمور/صمور خونخوار اومده تو باغ دوتا از مرغا رو گردن زده😑

مادر شوهر جان تعریف میکرد هرچیزی که همسرجان بهش علاقه داره یه بلایی سرش میاد من با خنده نگاش کردم گفتم پس برو اسفند واسه من دود کن تا بلایی سرم نیومده😄 بغض کرد از اتاق رفت😂

صبح بدو بدو شلوار و مقنعمو اتو کردم و چای گذاشتم و نیمرو ودرست کردم و مسواک زدم و ... همه و همه تو یک ربع..الان باید کاپ قهرمانی دو ماراتن بم بدن😅 از من خیلی بعید بود :))

 

تیچچر اومد :)) تمرین معماری۱ :))

 

 

بعداً.نوشت: اومدم این فخرو بتون بفروشم که قسمت جدید اونجرز؛"جنگ ابدیت" تو سینماهای مشهد روی پرده س :))))) I'm haaaappyyyyy😋

 

حرفی بزن، چیزی بگو!..🗯

شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۷ + 8 + یَـ ـــ ـلدا دُخــت +