|
| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!
|
به طرز عجیبی تحمل تنهایی واسم سخت شده و از اون عجیبتر ترسو شدم اخیراً!!
چندشب پیش که موقع خواب داشتیم با همسر حرف میزدیم یهو من ساکت شدم!! پرسیدن چی شده؟! فرمودیم کف حمام چراغی روشن شد!! _خدا شاهده اون لحظه تصور میکردم ارواح و اجنه هم به تکنولوژی دسترسی پیدا کردن و الان نور صفحه گوشی یکی از همین دوستانمونه که منعکس شده!!!!_ همسر نگاهی اجمالی به شیشه حمام انداختن و گفتن چراغ از بیرونه..از پنجره نورش افتاده داخل..خلاصه این یه نمونهش بود فقط..
بعدم هم مامان خودم هم مامان همسر مُصر هستن که تنها نباشم و برم خونه مامانم روزا..ولی خو آقای همسر امروز شاکی شده بود بابت این قضیه+از بس سرش تو گوشی بود خونه بابا اینا هی بهش گیر میدادم بذاره کنار واسه همینا برگشتنی تو ماشین بحث شد و چندبار تذکر دادیم صداشونو بالا نبرن😡 دفعه سوم تحملش واسمون غیرممکن شد و در ماشین باز کردم که نگه داشت!!خواستم پیاده شم با سرعت راه افتاد و گفت درو ببندم :/ مجبورین مگه؟! خب حرص ندین :/ اه..
تو فکر یه پذیرایی با حالم..
گفتم پرده ها رو نصب کردن بالاخره؟!
دیشبهم خواب میدیدم پسرک به دنیا اومدن💙
وعده دادن امشب میریم جمکران..
عهکوچولو مرتب کردن داره خونه :)
شام هم از دیروز ظهر دارم..
یکشنبه سونوی چهارمه🤱
خانه بهداشت خعلی نزدیکه!!
واسه ورزش و تمرینای قبل از زایمان هم دیییر اقدام کردم ولی چهارشنبه جلسه اولمه..نوبت دکتر هم دارم اون روز..
پریروز بعد مدت ها کیک درست کردم..تجربه اولِ کیک باقلوا..با سولاردم :/ من فر میخواااااام :/ از گاز صفحه ای بیزاااارم..
پایان هفته ۳۲ :)