|
| نبض ماهـ 🌙 |
کِی بهـ انداختنـ سنگـ پیاپی در آبــ ، مــاهـ را می شود از حافظهـ آبــ گرفتـ ؟!
|
از لحاظ روحی نیاز دارم برم گارسه :(
+ یکم هلو لِه و لَوَرده_😐_داشتم خیلی خاااانوموار ریختم تو قابلمه یکم آب و شکر هم اضافه کردم شد شربت هلو :)) این سبک هنرمندی ها از من هر ۱۰۰ سال یبار اتفاق میفته!!
+ گزارش فردا رو هم ننوشتم هنوز :/
+ داشتم نماز عصرمو میخوندم و گلدونا توی دیدم بود، گلبرگآ خیلی گرد و خاکی بودن :( واقعا مخترعین دارن چیکار میکنن؟ چرا یه وسیله الکترونیکی اختراع نمیکنن واسه پاک کردن گلبرگ گلا؟ یه چیز کیوت و کاربردی در ابعاد یه سنجاقک مثلاً :| هوشمند و قشنگ..نونم بخره حتی :/
تمام ایده رو هم توی نماز بررسی کردم..انشاالله که قبوله نمازم🤦🏻♀️
+ پسر من تا تقریباً دو ماه پیش تفنگ اسباببازی رو حتی ندیده بود!! باباش و داییش خیلی اصرار داشتن واسش بگیرن ولی من همیشه مقاومت میکردم،
تا اینکه یه مهمون اومد و واسه این بچه تفنگ هدیه آورد😐
مادرشوهرم که از حساسیت من خبر داشت اسباببازی رو قایم کرد که پسرک بهش عادت نکنه..بعد از چند روز هم باباش یدونه بیهماهنگی خرید ولی وقتی واکنش منو دید پشیمون شد😅
خود بچه میگفت نه بابا بذار وقتی بزرگ شدم الان کوچولو ام😭❤
القصه طی فرایندی قرار شد بهش بدیم تا آشنایی نسبی داشته باشه و اگه جایی_خونه اقوام_دید خیلی مشتاق نباشه..
ولی واکنش امیرصدرا خیلی خوب بود😂
در حد ۵ دقیقه خوشحال شد و بازی کرد و یهو گیر داد تفنگ خوب نیست و میخواست از پنجره بندازه بیرون😑😐
در نهایت با کلی رایزنی راضیش کردم صرف نظر کنه از این اقدام استراتژیک و محموله همچنان توی وسیلههاش هست ولی علاقهای بهش نداره..
همسر میگه بخاطر اینکه من ناراحت نشم نمیره سمت تفنگ ولی خب من که خودم دادم دستش🤔
البته دوستان خوش سلیقهمون یه لیزر هم آورده بودن به عنوان هدیه :|| واسه بچه ۳ و نیم ساله :||
اینو ولی بدون هماهنگی جدی جدی از پنجره انداخت بیرون :||
و من واقعا خوشحال شدم😅
+ وقتی توازن کارای خونه و کارای بیرون بهم میخوره سیستم من هم بهم میریزه..الان خیلی خستم و استرس کارای انجام نشده نمیذاره بخوابم..